خودم می فهمم. از اتفاقاتی که پشت سر هم می افتد متوجه می شوم. سنگی سر راه است تا برداشته نشود وضعم همین است. می پیچاند گرهی می اندازد، بالاخره یک طوری به من می فهماند که کارت گیر پیدا کرده. باید بروم ببینم از کجا کار گیر کرده. دیدی گاهی آب جوی قطع و وصل می شود، رنگش تغییر می کند، درست نمی آید شفاف نیست. باید سریع بیل را به دوش گرفته بروی سراغ سرچشمه ببینی کجا سنگی افتاده، زباله ای وارد شده، کسی مسیر آب را تغییر داده. این علامتی است که کارت را درست کنی. حالا فهمیده ام هر وقت کمی اوضاع از حالت طبیعی خارج می شود بگردم ببینم کجا سنگ افتاده، شاید دلی را رنجانده ام، شاید به مومنی بی توجه شده ام، شاید مادرم یا پدرم دلش چیزی خواسته و من نفهمیدم، شاید غرور برم داشته، شاید دنیا طلبی یواشکی در دلم رخنه کرده، شاید به آبرویم، به پولم، به قیافه ام، به علمم به شهرتم یا به هر داشته دیگرم بیش از حد وابسته شده ام. شاید امامم را فراموش کرده ام، نمی دانم خلاصه سنگی سر راه عنایت الهی قرار گرفته است که باید بگردم پیدایش کنم. مکانیک ها وقتی می خواهند عیب ماشین را پیدا کنند همه جا را چک می کنند هر احتمالی را بررسی می کنند تا مشکل را پیدا کنند‌. کسی از استاد اهل معرفتی پرسیده بود فلانی چطور است که آنچه به ذهن شما از معنای آیات و روایات می رسد به کله ما خطور نمی کند؟ استاد فرموده بود: ای شیخ اگر شما هم عبای روی دوشت را انفاق کنی آنچه من می فهمم می فهمی. 🆔@sabkezendegikareemane 🍃 💐 s.hoseini