هنوز از ياد نبرده ام.
چه گله هایی كردم برای سختی راه.
و تو چگونه مرا به بالای كوه هدايت كردی
و فراموش نكرده ام كه چه نااميدانه.
درپي جرعه آبی بودم
و تو چگونه سيرابم كردی
وعده ي خدا اين است:
"از من نترس.دستانت را به من بده.
تا فتح کنی دنيا را.
تازه فهمیدم خدایم این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره ی دل را برایش باز کرد
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
"قیصر امین پور"
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane