کدامین صبح ،گلچین رد شد از باغ سحرخیزان
که بعد از آن فرو مُردند پی درپی شباویزان
در آن صبح شهادت سبز پوشانی از آن بالا
تمام وسعت چزابه را کردند گلریزان
شبی تفسیر آیات شکفتن را به زیبایی
روایت کرد چشمت با اشاراتی بر المیزان
روایت می کنی ازکوه و مجنون های گم نامش
دلم را می بری تا ارتفاعات قلاویزان
در اوصافت فرو دست و حقیرند استعاراتم
دلم سیراست از تمثیل ققنوسان و شبدیزان
و ماییم و فریب دامگاه رنگ رنگ اینجا
هیاهوی فرنگ است و هجوم خیل چنگیزان
بپرس این روزهای سرد،حال هم قطاران را
بپرس آیابرآن سجاده ها هستند شبخیزان؟
ببین همسنگرانت بی صدا درخویش می میرند
ازآن هایند جمعی همصدای فتنه انگیزان
پس از تو زندگی مان خالی از فصل شقایق هاست
که راهی نیست ما را بی تو در باغ سحر خیزان
اسیر جذبه ی خنیاگران غرب این ماییم
شبیه عنکبوتانی به تار خویش آویزان
میان لحظه هایم دیگر از ”فتحی”،”روایت” نیست
که مضمون های سرخم را درو کردند پاییزان
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
🇮🇷
@sabzpoushan