پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگهای تازه مرا آشنا کند
او قول داده است که امسال
از سفر ، اندوهای تازه بیارد خدا کند
او می رسد که بازهم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است وراهی نمانده است
جز اینکه روز وشب بنشیند دعا کند
شاید اثر کند و خداوند فصلها
یک فصل را به خاطر او جابه جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش صدای پای خزان است
یک نفر در را به روی حضرت پاییز وا کند