می روم دیگر از این شهری که جای من نبود گرچه قبل آمدن نام خوشش دل را ربود زندگی در شهر غربت بی امید و اشتیاق صید با قلابِ ماهی در میان گیجِ رود جای صیّادی، دلم افتاد در قلّاب تو نام تو ذکر لبم هم در قیام و هم قعود شهر دل آذین به ریسه خنده هایت گشته بود هر شبم را برق چشمانت چه روشن می نمود ناگهان از چلّه سرمای قلبت شد رها تیر سردی تا بدوزد هر دو لب وقت سرود قلب من اینجا به شوق تو تپش در سینه داشت رشته رشته می کِشی تار امیدم را ز پود بعد تو دیگر برایم شهر می گردد قفس می روم از شهر بی تو چونکه جای من نبود 🇮🇷@sabzpoushan