اي دل جهان به کام تو شد شد نشد نشد دولت اگر غلام تو شد شد نشد نشد اين دختر زمانه که هر دم به دامني ست يکدم اگر به کام تو شد شد نشد نشد اين سکه ي بزرگي و اقبال و سروري يک روزهم به نام تو شد شد نشد نشد چون کار روزگار به تقدير يا قضاست تقدير بر مرام تو شد شد نشد نشد روز ازل چو قسمت هر چيز کرده اند عيشي اگر سهام تو شد شد نشد نشد چون بايد عاقبت بنهي خانه را به غير آباده کاخ و بام تو شد شد نشد نشد زان مي که تر کنند دماغي به روز غم يک قطره گر به جام تو شد شد نشد نشد دامي به شاهراه مرادي بگستران اين صيد اگر به دام تو شد شد نشد نشد يک دم غنيمت است بنوشان و مي بنوش صبح اميد شام تو شد شد نشد نشد در درگه ملک چو غلامان بزي حکيم بر حضرتش مقام تو شد شد نشد نشد.