🔰 اگر از دوری امام زمان ارواحنافداه، «گریان» و «سرگردان» شدیم، عاقبت به درِ خانه‌اش می‌رسیم ... جناب «هشام بن سالم» - که از اصحاب نزدیک به امام صادق علیه‌السّلام است - گوید: 🔹 پس از شهادت امام صادق علیه‌السّلام ما در مدینه بودیم؛ من و مؤمن‌ُالطّاق و ابو جعفر (که از دیگر اصحاب امام صادق علیه‌السلام بودند) و سایر مردم به امامت عبد‌اللَّه (أفطح) اعتقاد داشتیم. 🔸 {هشام به همراه مؤمن‌ُالطّاق وارد بر عبدالله أفطح (فرزند امام صادق علیه‌السّلام) می‌شوند و سوالاتی از او می‌پرسند که از جواب‌های او دچار تشکیک در امامت او می‌شوند} 🔖 لذا جناب «هشام بن سالم» گوید: با گمراهی و سرگردانی از پیش عبدالله أفطح خارج شدیم؛ نمیدانستیم به که پناه ببریم؟! 👈 فَقَعَدْنَا فِی بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِینَةِ بَاکِینَ حَیَارَی، لَا نَدْرِی إِلَی مَنْ نَقْصِدُ وَ إِلَی مَنْ نَتَوَجَّهُ؟! 🔻میان کوچه‌های مدینه نشستیم؛ گریه می‌کردیم و حیران و سرگردان بودیم؛ نمی‌دانستیم به که پناه ببریم؟! امام ما کیست؟! 🔹 با خود می‌گفتیم به «مُرجئه» بپیوندیم؟ یا به «قدریه»؟، جزو «زیدی‌ها» شویم؟ یا به «مُعتزله» ملحق گردیم؟ یا جزو «خوارج» شویم؟! (همه این‌ها جزو فرقه‌های انحرافی در جامعه مسلمین آن زمان بودند) 🔸 در همین موقع ناگاه چشمم به پیرمردی افتاد که با دست به من اشاره می‌کند؛ ترسیدیم که او از جاسوس‌های منصور دوانیقی باشد؛ زیرا او در مدینه جاسوس‌هایی داشت که مواظب باشند چه کسانی از شیعیان حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام، تا گردن او را بزنند! 🔹 ترسیدیم این شخص از همان‌ها باشد. من به مؤمن‌ُالطّاق گفتم تو کناره بگیر! من از این شخص می‌ترسم! اکنون که مرا می‌خواهد و به تو کاری ندارد خودت را به دام نینداز و بی‌جهت به کشتن مده! او فاصله گرفت؛ من به دنبال پیرمرد رفتم؛ گویا از چنگ او خلاصی نداشتم مرتب او را تعقیب می‌کردم تا به در خانه حضرت موسی بن جعفر علیهماالسّلام رسیدیم؛ پیرمرد مرا رها کرد و خودش رفت. 🔸 در این موقع غلامی بر در خانه ایستاد و به من گفت: وارد شو! خدا تو را رحمت کند؛ وارد شدم؛ در آن لحظه، حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام قبل از هر چیز، به من نگاهی انداختند و فرمودند: 📋 لَا إِلَی الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَی الْقَدَرِیَّةِ وَ لَا إِلَی الزَّیْدِیَّةِ وَ لَا إِلَی الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَی الْخَوَارِجِ؛ إِلَیَّ إِلَیَّ إِلَیَّ 🔻 نه به «مُرجئه» ؛ نه به «قدریه» ؛ نه به «زیدیه» ؛ نه به «مُعتزله» و نه به «خوارج» پناه نبر! به سوی من، به سوی من! بیا به سوی من!! 🔖 ... در آن هنگام، به آن حضرت گفتم: فدایتان شوم! آیا شما هم «امام» دارید؟! آن حضرت فرمود؛ نه. 📋 فَدَخَلَنِی شَیْ ءٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا اللَّهُ إِعْظَاماً لَهُ وَ هَیْبَةً أَکْثَرَ مَا کَانَ یَحُلُّ بِی مِنْ أَبِیهِ 🔻ناگهان چنان هیبت و جلال و عظمت آن آقا بر دلم وارد شد، بیش از هیبتی که در زمان امام صادق علیه‌السّلام از ایشان در دل داشتم ... 📚الکافی، ج۱ ص۳۵۱ 📚رجال کشّیّ، ص ۱۸۲. ✍ عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟! ای خواجه! درد نیست... وگرنه طبیب هست! 🇮🇷🇵🇸🇮🇷 🚩به کانال معرفتی واخلاقی " گمنام " بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3920691917C9a79f3a574🇮🇷