به من و پدرش خیلی احترام می گذاشت. هر وقت وارد خانه می شد، صورت ما را می بوسید. خم می شد، دست مان را می بوسید. شب عروسیش وقتی از تالار آمد جلوی در خانه، با همان لباس دامادی زانو زد. پای من و پدرش را بوسید. حتی با پدر خانمش همین کار را کرد. گفت: «فرقی نمی کند ایشان هم مثل پدر خودم است چون همه زندگی اش را به من داده.» 🌷"شهیداحمدعطایی"🌷