🌹صدرا🌹
سمت گوشت مشتری همیشه سنگینتر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمیکرد. وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمیگذاشت به جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت میپیچید توی کاغذ و میداد دستش.