#شعرـفارسی
#رحیق_مختوم
بارها گفتم از این عشق چنان مجنونم
شک ندارم که در این قلب تو من مسکونم
شکر لله کنم سجده بر آن تربت پاک
که به این مهر و وفا تا به ابد مدیونم
عیب و ایراد اگر در من بیچاره شود
به کمالت همه وقت پرده نشین مکنونم
در ره کوچه اگر رعشه و رقص دارم از این
علتش عاشقم و در همه وقت مفتونم
ابر و باد و مه خورشید فلک در کارند
همه دانند که من با گهرم همخونم
نام من را بنویسید در آن دفتر عشق
شهره ی عشق شدم با ادبا همگونم
یاسر از شعر و غزلخوانی خود می گوید
در جوار شعرا با فضلا مقرونم