یکی از پسرخاله هام اینجاها خدمت میکرد.
(استان خودمونه)
میگفت خسته شده بودم و چند دقیقه ای نشستم. نشستن همان و قفل شدن پاهام همان. ظاهرا یخ زده بوده پاش. خدا بهش رحم کرده بود که رسونده بودنش پایین کوهها وگرنه معلوم نبود چی میشد.
مرزبان های ما در این شرایط از امنیت کشورمون دفاع میکنن