برای از تو سرودن، زبان ما بسته ست
که در برابر تو، شعر، دست و پا بسته است
به هر دری که زدم رو به تو گشوده نشد
دلم شکسته، فقط چشم بردعا بسته ست
چگونه نور تو را پشت ابر باید دید؟
که اشک، راه تماشای چشم را بسته ست
برای یاس حیاط از تو گفتم و گل داد
چه قدر غنچه به تو عاشقانه وابسته ست
«دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو»
که راه چاره ی ما بی قرارها بسته ست
تو آسمان و زمینی، تو نور و باران، تو…
چه قدر از تو نشان هست و چشم ما بسته ست
محمد غفاری
@rahrovan_fatemeh