می‌گفت تو سنگر بهم آب نرسید. اونم تو اون گرما و تشنگیِ زیادِ همه. قمقمه آبش رو داد بهم و گفت من زیاد تشنم نیست، نصفش رو خوردم، بقیه‌ش برای تو. گرفتم و خوردم. فردا بچه ها گفتند اصلا همه‌یِ لیوانا نصفه بوده! پ‌ن: چقدر مردونگیِ اون روزِ اونا تو این روزایِ ما، کم دیده می‌شه .. 🆔 @safiran_isAr