.  کتاب‌پسرک‌فلافل‌فروش༆📕✦. شهیدمحمدهادی‌ذوالفقاری༆🌹✦. 🌸/🇮🇷 هادی گذرنامه ی معتبر نداشت برای همین تنها رفتن برایش خطرناک بود. دوباره با ما می آمد و بر می گشت. اما بعد از چند هفته ی دیگر به شوخی های ما توجهی نداشت. او برای خودش مشغول ذکر و دعا بود. توی کربلا هم از ما جدا میشد. خودش بود و آقا ابا عبدالله. بعد هم سر ساعتی که معین میکردیم می آمد کنار ماشین روزهای خوبی بود. هادی غیر مستقیم خیلی چیزها به ما یاد داد. یادم هست هادی خیلی آدم ساده و خاکی بود. در آن ایام با دوچرخه از محل مؤسسه به حوزه ی علمیه می رفت برای همین از او ایراد گرفته بودند. می گفت: برای من مهم نیست که چه می گویند. مهم درس خواندن و حضور در کنار مولا علی است. مدتی که گذشت از کار در مؤسسه بیرون آمد حسابی مشغول درس شد. عصرها هم برای مردم مستحق به صورت رایگان کار می کرد.به من گفت: می خوام لوله کشی یاد بگیرم خیلی از این مردم نجف به آب لوله کشی احتیاج دارند و پول ندارند. رفت پیش یکی از دوستان و کار لوله کشیهای جدید با دستگاه حرارتی را یاد گرفت. آنچه را که برای لوله کشی احتیاج بود از ایران تهیه کرد. حالا شده بود یک طلبه ی لوله کش یادم هست دیگر شهریه ی طلبگی نمی گرفت. او زندگی زاهدانه ای را آغاز کرده بود. یک بار از او پرسیدم تو که شهریه نمی گیری برای کار هم مزد نمی گیری پس برای غذا چه می کنی؟ گفت: بیشتر روزهای خودم را با چای و بیسکویت می گذرانم با این حال روز به روز حالات معنوی او بهتر میشد. از آن طلبه هایی بود که به فکر تهذیب نفس و عمل به دستورات دین هستند. 🦋همراهمون باشید😉 ‌🆔 @safiran_isAr