🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
#داستان_واقعی
#سرزمین_زیبای_من🇮🇷
#قسمت_۴۶
*═✧❁﷽❁✧═*
این؟ وکیل سفید؟😏 نفسم بند اومد ،حس کردم یه چیزی توی وجودم شکست 💔، حس عجیبی داشتم ، اونها بدون من، حتی نتونسته بودن تا اینجا پیش بیان اون وقت " این اصلا از پس کار برمیاد؟ " ... " این؟ " 😥باورم نمی شد چنین حرف هایی رو داشتم می شنیدم 😰، هیچ کسی جز من سیاه ، حاضر نشده بود با اون مبلغ💶 ناچیز از حق اونها دفاع کنه💪 اما حالا این جواب خیرخواهی و انسان دوستی من بود ...
به سرعت برق، تمام لطف های اندکی رو که سفیدها در حقم کرده بودن از جلوی چشم هام👀 رد شد ، حس سگی 🐶رو داشتم که از روی ترحم ، هر بار یه تیکه استخوان🍖 جلوش انداخته باشن ،انسان دوستی؟ حتی موکل های من به چشم انسان و کسی که توانایی داره 💪و قابل اعتماده بهم نگاه نمی کردن ... ❌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 🔜👉
کانال سفیـــران زینبیــــون
@safiranzenabiyoon
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷