بسم الله
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
(لقمه حلال)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهیدمحراب با یکی ازبچه های کشتی گیر سقزی کشتی گرفته بود و اتفاقا پیروز شده بود.در یکی از روزهای اواخر پاییز سال ۶۰اطلاع داده بودند برادر همان کشتی گیر که اتفاقا وابسته به گروهک های منحله بود شب آمده خانه پدرش.
شهید محراب را مامور به دستگیری فرد مورد نظر با تعدادی از بچه ها کرده بودند که اتفاقا بنده هم آن شب جزو نفرات بودم خانه بلافاصله محاصره شد به اتفاق شهید محراب و سه نفر از برادران از درب منزل وارد حیاط شدیم دیدیم چندتا از خانمها و دوتا بچه و یک پیرمرد آمدند بیرون خانه.
شهید محراب با گشاده رویی و احترام با پیرمرد احوالپرسی کرده و از حال پسر کشتی گیرش پرسید پیرمرد که گویا خیلی ترسیده بود به زبان کوردی شروع کرد به نفرین کردن آن پسرًضد انقلابش ،که ظاهرأ اول شب تلفن کرده بیاید خانه که پیرمرد گفته اگر بیایی خودم به سپاه خبرمیدم، و رو کرد به شهید و گفت: آقا من این پسر را «عاق» کرده حساب میکنم و فقط همین یک پسر را دارم.
شهید به پیرمرد گفت: اتفاقا من با پسر بزرگت تا حالا دوبار کشتی گرفته وپسر بسیارخوبی داری چرا این یکی پسرت اینطوری است .پیرمردگفت: من هرچی میکشم ازدست پسردایی فلان فلان شده اش میکشم.شهیدمحراب پیرمرد را بوسید وگفت: خودت را ناراحت نکن، انشاالله خوب میشود بعد به شوخی گفت: کاک نسیم خودت هم کشتی میگرفتی ؟فکرمیکنم پسرت به شمارفته خیلی زور داره.
پیرمرد که حالا با شهید محراب راحت انس گرفته بود گفت: پس چی من جوان بودم کسی نمی توانست حریفم بشه ویکدفعه بنده خدا بغض گلوش را گرفت گفت: ایکاش این پسره خدانشناس اینطوری منواذیت نمی کرد دیگه به مرگم راضی شده ام...
شهیدمحراب به ما اشاره کرد که ازحیاط خارج شویم و پیرمرد را با مهربانی در آغوش گرفت پیشانی اش را بوسید و گفت: اگر لقمه حلال داده باشی برمیگرده خودت میدانی وخدای خودت وخداحافظی کرد و برگشیم به سپاه سقز.
یک هفته نگذشته بودکه شهیدمحراب درآسایشگاه گفت: بچه ها پسرکاک نسیم خودش آمده خودش را معرفی کرده است والان درندامتگاه است.یاد صحبت شهید محراب افتادم اگرلقمه حلال دادی برمی گردد..البته باشهیدمحراب درچند ماموریت دیگر هم بودم که انشاالله عمری بودخواهم گفت.
راوی از رزمندگان گمنام منطقه مرد خیز جوین
⭐️محمود کاوه ستاره طلایی ⭐️
@safiremamreza