به نقل از یک بسیجی بنام آقای اکرامی: اوایل که به کردستان آمدم آوازه حزب دموکرات و کوموله را شنیده بودم اینکه سر پاسداران را از تن جدا می کنند و یا در پست نگهبانی سر نگهبان را میبرند و خلاصه اینکه اسم و رسمی برای خودشان داشتند.شبی مشغول نگهبانی بودم که دیدم از سمتی سر و صدا می آید وحشت سراپایم را فرا گرفت با خودم گفتم آمدند کلک منم کنده ست. اسلحه را مسلح کرده و آماده شلیک شدم و فریاد کشیدم کی اونجاست؟ از تعجب خشکم زد سردار رشید اسلام محمود کاوه فرمانده لشکر پاچه های شلوار را بالا زده و مشغول نظافت دستشویی ها بود با تشر ایشان به خودم آمدم، فرمود: چه خبرته چرا داد میزنی گفتم برادر کاوه شما.... با لبخندی که مختص خودش بود گفت: کاری نیست خدمت به این بچه ها از هر چیزی بالاتره. روح پاکش غریق رحمت الهی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ⭐️محمودکاوه ستاره طلایی⭐️ @safiremamreza