«تلاش برای خدمت در قافلهای که به حج میرفت»
قافلهای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت، همینکه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد، از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد.
💠در بین راه مکه و مدینه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود. در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید:
_این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست میشناسید؟
_نه، او را نمیشناسیم. این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نکردهایم که برای ما کاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد.
🤔معلوم است که نمیشناسید، اگر میشناختید اینطور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمیشدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند.
_مگر این شخص کیست؟
_این شخص، علی بن الحسین زین العابدین است.
😳جمعیت، آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم.»
💠امام: «من عمدا شما را که مرا نمیشناختید برای همسفری انتخاب کردم، زیرا گاهی با کسانی که مرا میشناسند مسافرت میکنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی میکنند، نمیگذارند که من عهدهدار کار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمیشناسند و از معرفی خودم هم خودداری میکنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم.»
📚 بحار، جلد 11، چاپ کمپانی، صفحه 21
#امام_سجاد_علیه_السلام
🌷
#اللَّهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
╭━━⊰🌸🦋🌸⊱━━
https://eitaa.com/MahdiZolghadr1414
╰━━⊰🌸🦋🌸⊱━━