میشود بعضی ها را ندیده دوست داشت میشود کنار بعضی ها نبود و نگاهشان کرد میشود نشانی خانه ی بعضی ها نداشت و دلتنگشان شد... اما من تو را دیده ام... تو را در انعکاس قطرات اشک یتیم، کنار دست های سرد و زخمی کارگر خسته، کنار سجاده ی نماز پیرمرد شالی کار روستایی دیده ام... تو را نه در خواب و خیال...نه در جزیره های دور و نه در بیابان و دشت های سوزان، تو را در وسط ازدحام رنگ ها و صداها، تو را در میان شلوغی بازار و هیاهوی بچه های مدرسه ای، تو را در میان خنده های کودکان در پارک، تو را موقع کمک کردن به خانواده زلزله زده، تو را موقع آب پاشیدن پشت سر زائران اربعین حسین دیده ام... تو همین جایی...همین جا... عزیز دل خدا...امید آخر مگر میتواند دور باشد و امام باشد؟مگر میشود دیده نشود و امام باشد؟ مهدی هست؛ همراه کودکان کار غذا میخورد و در مترو و اتوبوس برای پیرمردها بلند میشود و شب های قدر دست به آسمان بالحجه بالحجه میگوید و پنجشنبه ها روی قبر شهدا گلاب می پاشد....مهدی هست همین جا... کنار ناله ی آخر مظلومان یمن، کنار آن پیرزن بی سرپناه جنگ زده، کنار گرسنگان آفریقا، برای بستن زخم های نیجریه، کنار آوار انفجار عروسی در مزار شریف و کابل او را به اشعار غروب جمعه...به پیامک های خالی از معرفت، به جزیره های دور از دسترس، به کوه و بیابان تبعید نکنید...او همین جاست...کنار منتظران خوب و بدش نفس می کشد، غذا میخورد، وقت دلتنگی و تنهایی، وقت دلگرفتگی و جدایی، دست روی سرشان میکشد و مثل یک رفیق با معرفت به آنها دستمالی برای پاک کردن اشکشان تعارف میکند و دعایشان میکند. از خوب بودن خوب ها شادی میکند و دست ضعیف ترها و تنبل ترهای شیعه را میگیرد تا زمین نخورند.. او همین جاست.... با ما سردش میشود و قدم هایش را تند تر میکند... کنارمان می نشیند و به نگاه خسته ی کشدارمان پشت شیشه ی کلاس درس و ماشین شخصی مان لبخند و امید تعارف میکند... مهدی هست...امام یعنی کانون محبت و واسطه ی انس با خدا. امید آخرمان را به خیال های مبهم، به صحراهای دور، به اعماق چاه کتاب های شعر تبعید نکنید...او همین جاست...عزیز دل خدا...عزیز دل ما... @saharshahriary