قمصر ... الو سلام! آژانس مهاجرت ؟!آقا_ رفت و برگشت ساوه کاشان را _ بی که تنهایی ات ترک بخورد، چرتکه کن ریال ایران را ضمن اینکه دقایقی را در_ مشهد اردهال می رقصیم دو سه ساعت توقفم داریم ، التهاب گلابگیران را نهصد و ده هزار..‌این یعنی: نیمی از دستمزد من در ماه ... چاره ای نیست می رویم، اما_ باید این چشم های حیران را _ آتش طور توی مجمر ریخت، بال بر شانه ی کبوتر ریخت رنگ و بوی بهار باید داد، کشتزار بلند ایمان را زنگ هم می زنیم به«صائم »، « فرجی» هم مطابق معمول نیست در دسترس، نورینس پانس است برقراریم یاد یاران را صبح فردا اگر که باد آمد، قاصدک ها اگر پرنده شدند با طمأنینه راه می افتیم، شکر پروردگار سبحان را توی قمصر کسی به دیدار_ ما می آید؟... و یا کسی هرگز توی باغ گلابگیرانش، می پذیرد حضور مهمان را ؟! ما اگر مثل گل معطر شیم، شاعر لحظه های قمصر شیم روی سر می برندمان اما، گل شدن مشکل است انسان را صبح فردا که راه افتادیم، از هوا بوی عشق می آمد ابتدای سفر خدا می ریخت، بر لب خشک جاده باران را . علیرضا اطلاقی