مولاي من نگاه می کنم به خطوط مکرر چهره ام، به تارهای سپید مویم، به تک تک آثار گذار عمرم در وجودم.. نگاه می کنم به تمام آنچه گذشت... به عمری حسرت و چشم براهی به عمری اشک و آه و انتظار.. نگاه می کنم به قاب عکس پدر که در آرزوی دیدارت سوخت و گداخت و رفت... نگاه می کنم به چهره مادر که در رویای بوییدنت لحظه ها را یک به یک می شمارد... نگاه میکنم و می بینم که از من چیزی جز تو نمانده است... جزتو وآرزوی تماشای جمال زهرایی ات ای تمام دارایی ام... مگذار که آرزو به دل بمانم...