📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسنده:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۶۹ و مرد، کاروانى را مى بیند که مردى نحیف و الغر را در غل و زنجیر بر شترى برهنه سوار کرده اند و زنان و کودکان را بر استران بى زین نهاده اند و نیزه دارانى که سرها را حمل مى کنند، در میانه کاروان پخش شده اند و ماءموران ، گرداگرد کاروان حلقه زده اند تا هر مرکبى آهسته تر مى رود یا مسیرش منحرف مى شود، سوارش را به ضرب تازیانه بزنند و یا هر زنى و کودکى اشک مى ریزد، گریه اش را با سرنیزه ، آرام کنند. سهل بن سعد از اصحاب پیامبر که پیداست تازه وارد شام شده و مبهوت این جشن بى سابقه است ، به زحمت خودش را به سکینه مى رساند و مى پرسد: ))تو کیستى ؟(( و مى شنود: ))من سکینه ام دختر حسین .(( شتابناك مى گوید: ))من سهل بن سعد صاعدى ام . از اصحاب جدت رسول خدا بوده ام . کارى مى توانم برایتان بکنم ؟(( سکینه مى گوید: ))خدا خیرت دهد. به این نیزه داران بگو که سرها را از کاروان بیرون ببرند تا مردم به تماشاى آنها، چشم از حرم پیامبر بردارند.(( سهل ، بالفاصله خود را به سردسته نیزه داران مى رساند و مى گوید: ))به چهارصد درهم خواهش مرا برآورده مى کنى ؟(( نیزه دار مى گوید: ))تا خواهشت چه باشد.(( سهل مى گوید: ))سرها را از کاروان بیرون ببرید و جلوتر حرکت دهید.(( نیزه دار مى گوید: ))مى پذیرم .(( چهارصد درهم را مى گیرد و سرها را از کاروان بیرون مى برد. پلیدى دشمن فقط این نیست که دورترین مسیر به داراالماره را برگزیده است ، پلیدى مضاعف او این است که کاروان را دوباره و چندباره در شهر مى گرداند تا چشمهاى بیشترى را به تماشاى کاروان برانگیزد و از رنج حرم رسول اهلل لذت بیشترى ببرد. و تو چه مى توانى براى زنان و دختران کاروان بکنى جز دعوت به صبر و تحمل و آرامش ؟ تویى که خودت سخت ترین لحظات زندگى ات را مى گذرانى . تویى که خودت خونین ترین دلها را در سینه مى پرورانى ، تویى که خودت سنگین ترین بارها را با شانه هاى مجروحت مى کشانى . کاروانتان را مقابل مسجد جامع شهر -محل نمایش اسراى جنگى - متوقف مى کنند. اگر چه حضور در بارگاه یزید، عذاب و شکنجه اى تازه اى است ، اما همه زنان و کودکان کاروان دعا مى کنند که این نمایش جانسوز خیابانى زودتر به پایان برسد و زودتر از زیر بار این نگاهها و شماتتها و ریشخندها رهایى یابند و زودتر بگذرانند همه آنچه را که به هر حال باید بگذرانند. این معطلى در مقابل مسجد جامع شهر، فقط به خاطر نمایش نیست . براى مهیا شدن مجلس یزید نیز هست . به همین دلیل ، سرها را از کاروان جدا مى کنند تا آماده نمایش در مجلس یزید کنند. محفر بن ثعلبه که دستیار شمر در سرپرستى کاروان است ، هنگام بردن سرها فریاد مى کشد: ))این محفر ثعلبه است که لئیمان و فاجران را خدمت امیرالمؤ منین مى برد.(( ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'