‏ 2 ‏ 1 4 ✳️ تمام قصه زندگى خود را براى او بازگفتم، به من گفت: اكنون عيال تو كجاست، آن سراى خراب به او نشانى دادم عدّه‏اى از خدمتكاران خود را فرستاد و عيال مرا به خانه خود آورد و دستور داد به احسن صورت از زن و بچه‏ام پذيرايى كنند، سپس گفت: تو مقصدى معين ندارى اگر اين جا بمانى تو را سرمايه دهم كه به آن داد و ستد نمايى، پيشنهادش پذيرفتم مرا سيصد دينار زر مايه به كف نهاد و من آن را در خريد و فروش به كار بردم و در مدتى اندك منافع آن به پانصد دينار رسيد. تمام آن به خدمت خواجه بردم، مرا گفت: اكنون تو را ثروتى به حاصل آمد و سرمايه به دست افتاد و از محنت فقر و فاقه خلاصى يافتى و آماده‏اى تا مسئله‏اى‏ برايت بگويم، گفتم: بگو گفت: اگر آن هميان خود را ببينى بشناسى، گفتم: آرى، هميانم را آورد با تعجب ديدم مهر آن از سرش برنداشته و همچنان دست نخورده باقى مانده، به من گفت: من در همان شب تاريك خواستم هميان را به تو بازگردانم، اما چون تو را در فقر و فاقه عظيم ديدم و در شدت نگرانى ترسيدم كه تو را طاقت آن لذت و خوشحالى نباشد و خداى ناكرده رنجى به تو رسد، سيصد دينار به تو دادم تا چشمت پر شود و دستت فراخ گردد و روحيه ات آماده شود آنگاه هميان را به تو برگرداندم. من آن هميان را بگشادم و آن مال پيش او نهادم و گفتم: چندان كه خواهى بردار، گفت: اى خواجه سال‏هاست كه من به حفظ اين مبتلا بودم و اين ساعت وجود مقدس حق مرا خلاصى داد و حق به حق دار رسيد، من بر آن مرد بزرگوار دعا كردم و مال خود در تصرف آوردم و پس از اندكى به توفيق حق و گشوده شدن در رحمت دولت و اقبالم به استقبال آمد و از رنج و محنت به راحت افكند، آرى» «يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ» 👈ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه ، ج‏ 7 ، ص: 289 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2