‏‏ 1 ✳️ امام صادق عليه السلام به مفضّل بن عمر در حكمت بى‏خبرى آدمى از اندازه عمرش مى‏فرمايد: اينك اى مفضّل! درباره پوشيده بودن مدّت عمر انسان بينديش؛ زيرا اگر بداند كه مدت عمرش چقدر است و عمرش كوتاه باشد؛ زندگى بر او ناگوار شود چون منتظر است كه مرگ در زمانى كه مى‏داند، فرا مى‏رسد؛ بلكه مانند كسى است كه مالش از بين رفته يا در آستانه نابودن شدن باشد. چنين كسى از ترس نابود شدن اموالش و گرفتارشدن به فقر در عمل احساس فقر مى‏كند. اين در حالى است كه ترس از به سر آمدن عمر به مراتب بيشتر از ترس از نابودن شدن اموال است؛ زيرا كسى كه ثروتش كم شود به اميد اين كه آن را جايگزين كند آرامش پيدا مى‏كند، اما كسى كه به تمام شدن عمرش يقين داشته باشد، نااميدى وجودش را فرامى‏گيرد. اما اگر عمرش دراز باشد و بداند هنوز خواهد بود. چه بسا غرق لذّت‏ها و گناهان‏ شود و در پى خوشى‏ها باشد تا در آخر عمر توبه نمايد .... ممكن است بگويى؛ اكنون نيزكه مدت عمرش نامعلوم است و هر لحظه انتظار فرا رسيدن مرگ را دارد، باز مرتكب زشتكارى و نافرمانى مى‏شود. مى‏گوييم: حكمت ناشناخته طول عمر را كه بيان كرديم همچنان به قوّت خود باقى است. امّا اگر انسان با اين حال از كار زشت بازنايستد و خويشتن دارى نكند، اين ديگر به خاطر سرمستى و سنگدلى اوست نه اين كه تدبير و فلسفه امور نادرست باشد. «1» آيا درخواست مرگ رواست؟ به ويژه براى مؤمن كه در روايات داريم مؤمن آرزوى مرگ نكند؛ زيرا وجود او مايه حيات و بركت، دفع بلا و خطرهاست. اما آن جا كه عمر در انجام گناهان كبيره مى‏گذرد از مهمترين واجبات درخواست مرگ است. پس بايد ظاهر و باطن هماهنگ و ميزان باشد كه در غير اين حالت؛ مرگ براى آدم بهتر از زندگى و به مصلحت جاودانگى اوست. انسان تا در بهره عمر قرار دارد بايد تلاش كند خود را از خود ببرّد پيش از اين كه پيك مرگ او را از وى ببرّد؛ چرا كه اگر از خود بريد؛ ديگر بريده شده را نمى‏بُرند و نيازى به بُرش ندارد. مؤمن بايد باطن را از ديگران ببرُد، مانند انسانى نباشد كه حاضر نيست كتاب و دفترش را به كسى بدهد، او نبريده است چه رسد كه درخواست كننده او معصومى چون رسول اللّه صلى الله عليه و آله باشد كه به جوانى مژده بهشت و درجات بالا را مى‏دهد. ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏8، ص: 298 ادامه دارد ... ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2