21 الهى! اى مهربان، فرياد رس، عزيز آن كس كش با تو يك نفس، بادا نفسى كه در و نياميزد كس، نفسى كه آن را حجاب نايد از پس، رهى را آن يك نفس در دو جهان بس، اى پيش از هر روز و جدا از هر كس، رهى را درين سور هزار مطرب نه بس. من چه دانستم كه پاداش بر روى مهرتاش است، من پنداشتم مهينه خلعت پاداش است، من چه دانستم كه مزدورست او كه بهشت باقى او را حظ است، و عارف اوست كه در آرزوى يك لحظ است. الهى! گهى به خود نگرم گويم از من زارتر كيست؟ گهى به تو نگرم گويم از من بزرگوارتر كيست؟ گاهى كه به طينت خود افتد نظرم‏ گويم كه من از هر چه به عالم بترم‏ چون از صفت خويشتن اندر گذرم‏ از عرش همى به خويشتن در نگرم‏ همه آتشها تن سوزد و آتش دوستى جان، به آتش جانسوز شكيبايى نتوان. گر بسوزد گو بسوزد ور نوازد گو نواز عاشق آن به كو ميان آب و آتش در بود در دوستى غيرت از باب است و هر دل در آن دوستى و غيرت نيست خراب است. اى سزاى كرم و نوازنده عالم، نه با وصل تواند و هست نه به ياد تو غم، خصمى و شفيعى و گواهى و حكم، هرگز بينما نفسى با مهر تو بهم، آزاد شده ز بند وجود و عدم، در مجلس انس قدح شادى بر دست نهاده دمادم؟ الهى! پسنديدگان ترا به تو جستند: بپيوستند، ناپسنديدگان ترا به خود جستند: بگستند، نه او كه پيوست به شكر رسيد، نه او كه گسست به عذر رسيد! اى برساننده در خود و رساننده به خود برسانم كه كس نرسيد به خود. اى راه ترا دليل دردى‏ فردى تو و آشنات فردى‏ الهى! اين همه نواخت از تو بهره ماست، كه در هر نفسى چندين سوز و نور عنايت تو پيداست، چون تو مولى كراست؟ و چون تو دوست كجاست؟ و به آن صفت كه تويى جز اين نه رواست، اين همه‏ نشان است، آئين فرداست، اين خود پيغام است و خلعت برجاست ... سيّاره عشق را منازل مائيم‏ ز اشكال جهان نقطه مشكل مائيم‏ چون قصه عاشقان بيدل خوانند سر قصه عاشقان بيدل مائيم‏ 👈 ادامه دارد .... 🆔 @sahife2