✍عصر ديروز ۲۰ آذر ۹۷ در احوالپرسی روزانه ام از پدر و مادر ارجمندم متوجه شدم پدرم اندکی ناخوش احوال بوده و برادرانم او را نزد پزشک در رشت برده اند.
فاصله جغرافیایی مانعی شده تا سریع بتوانم حضور پدر شرفیاب شوم.
ناگزیر به بهانه یک کار اداری سراسیمه خود را به محضر حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی دامت برکاته رساندم.
هنگامی که مشغول ملاحظه اوراقی بود که به دست مبارکش داده بودم، از سیمای نورانیش قبسی دلربا بر دیدگانم جلوه میکرد.
در این حالت عرض کردم حاج آقا عاجزانه تمنا دارم پدرم را دعا بفرمایید.
آن بزرگ سرش را بلند کرد و با نگاهی نافذ، گویی تمام احساسم را از چشمانم خواند.
سپس آئینه زلال دل دریائیش را به سوی خدا گشود و با واژگانی از دُر و گوهر که از لبان مبارکش پرواز میکرد، والدین بنده، این حقیر و اهل خانه و همه عزیزانم را با دعاهای خیر و بابرکتش، خیس ترنم باران رحمت و توجه الاهی کرد.
... و من گاهی با دستی فراز کرده و گفتن الاهی آمین، محو نگاه نافذش شده بودم ...
خدایا ما را قدردان اینگونه گوهرهای نایاب قرار بده؛
گوهر نایابی به نام پدر و مادر و گوهران نایابی از علمای راستین امت پیامبر اعظم، حضرت رسول رحمت و مهر ...
#ع
لامه_مصباح_یزدی
#آ
یت_الله_مصباح_یزدی
#ک
ربلایی_حبیب_صحرائی_چاله_سرائی
#ق
ربان_صحرائی_چاله_سرائی
@s
ahranevesht