هدایت شده از مجتبی خرسندی
به نام حضرت صاحب‌سخن روزی به نظرم شعر درباره اهل‌بیت علیهم‌السلام تعریف خاص خودش را دارد. گاهی با هزار زحمت نمی‌شود و گاهی کوچک‌ترین کارها خریدار را پیدا می‌کند. این حرف را امروز دوباره با تمام وجودم درک کردم. وقتی که سرزده وارد کتاب‌فروشی نشر بین‌الملل قم شدم و در همان قفسه‌‌های اول کتاب «سلاله‌ی‌اطهر» از نشر دلیل ما نظرم را به خود جلب کرد. کتاب را برداشتم و باز کردم تا طبق عادت معمول تورّقی کنم که در پیشانی صفحه‌ی اول چشمم روی یک‌بیت شعر ثابت ماند و ذهنم به روزهای دورتر پرواز کرد. هنوز یادم مانده که ۹سال پیش به صورت بداهه سروده شد. بداهه‌ای از جنس ابیات آن‌روزها - که ذکرش به‌خیر باد- می‌نوشتیم و مشق شعر می‌کردیم و به عنوان تمرین کنار می‌گذاشتیم. اما ازآن بیت‌ها، بعضی‌ها را فقط ما کنار گذاشتیم و نظر صاحب‌اثر چیز دیگری بود. یقین دارم خواسته بودند تک‌بیت به‌ظاهر ساده و در باطن دل‌ربای برادر شاعرم آقا سجاد روانمرد بماند و بعد از این همه‌سال هم‌چنان از دیدن و خواندنش لذت ببریم؛ به‌گمانم که نبی تاب فراق تو نداشت علی‌اکبر شد و آمد که کنارت باشد... امروز تولد رفیق عزیز ماست. رفاقتی که حالا بیش از ۱۰سال از آن می‌گذرد و به قول آن ضرب‌المثل روسی دیگر جاودانه شده است. در این ۱۰ سال غیر از برادری و خوبی و از سجاد عزیز ندیدم و جز زحمت برایش نداشتم. باشد که خداوند به‌سلامتش دارد و عمر باعزتش بخشد. خدایا! اگر بناست چیزی ازما بماند کاش همین‌ها باشد و بس. همین به‌ظاهر کم‌ها و در باطن پذیرفته شده‌ها. @Sajad_Ravanmard @Mojtaba_khorsandi