💠 جشن تکلیف ❖ مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام یجرّ الکلام» درباره سن بلوغ و جشن تکلیف می‌نویسد: 📝... پوشيده نماند كه روز اول بلوغ، روز شريفى است براى انسان؛ روزى است كه در آن روز، حضور سلطان حقيقى بار يافته؛ روزى است كه در آن روز، مورد عنايت سلطان و مشرّف به شرف خطاب گرديده است. تا آن روز راهش نمى‌دادند؛ لياقت حضور نداشت؛ استعداد خطاب نداشت؛ صلاحيت جواب نداشت؛ در مرتبه نقص بود؛ آن روز، به مرتبه كمال رسيده، لياقت حضور يافته و داراى استعداد خطاب گرديده و قدرت جواب پيدا كرده، راهش مى‌دهند؛ تكريمش مى‌كنند، در مورد مناسبش مى‌نشانند. بعضى از دانشمندان، نظر به همين مناسبت، در هر سال، روز ولادت خود را جشن مى‌گرفته؛ چون مطابق با روز مشرّف بودن به شرف خطاب بود؛ در آغاز هر سال، اظهار مسرت و شادمانى مى‌كرد كه در مثل اين روز، بار حضور يافته، خلعت عنايت در بر كرده، مورد توجه امر گرديده است؛ ولى چون بنده گريزپا هستيم، آن روز را روز كُند و زنجير مى‌دانيم. مى‌گوييم: تا امروز در چمن عشرت، به آزادى سير مى‌كرديم؛ امروز گرفتار بند بلا گرديديم؛ پاى در كُند و گردن در زنجير شديم. اما ا گر حظّى از خرد و نصيبى از ادراك داشته باشيم، مى‌فهميم كه صلاح ما، در اين كُند و كمال ما، در اين زنجير است و بلكه براى همين كُند و زنجير، قدم بر اين صحرا نهاده‌ايم؛ چنان كه مرحوم حاج ميرزا حبيب مشهدى، اين معنى را در اين ابيات آورده، مى‌فرمايد: من در اين صحرا نهادم پا كه نخجيرم كنند از خم زلف بتى، گردن به زنجيرم كنند سخت ويرانه شدم، از خويش بيگانه شدم از كرم، هنگام آن آمد كه تعميرم كنند آيه حقم ولى نازل به رحمت يا عذاب خود ندانم تا كه دانايان چه تفسيرم كنند من نحاس تيره و قلب و سياه و خيره ام كیميا كاران مگر تبديل به تغييرم كنند و باز آن مرحوم گفته: بنده‌اى بى هنر و بى خردم خواجه با بى‌خردى مى‌خردم خواجه‌ام ديد و پسنديد و خريد اوست آگاه ز هر نيك و بدم كمال كرم و جود خواجه، اقتضا كرده كه ما را با اين بى‌هنرى و بى‌خردى خريده و بار تشرف حضور داده و به شرف خطاب و تكليف، مشرف گردانيده؛ تا اينكه با شرف بندگى و اطاعت خود، از پستى نقص به اوج كمال برساند؛ چنان كه فرموده: «عبدى! أطِعنى حتى أجعلك مثلى» پس اگر ما را بهره‌اى خرد و ادراك باشد، بايد در روز بلوغ خودمان، اظهار شادمانى كنيم و متذكر آغاز كمال خود گرديم كه در مثل امروز، جامه كوتاه نقص را از تن كنده، تشريف بلند كمال را بر بالاى خود راست كرده، مشرف به شرف تكليف شده‌ايم؛ ولى ما به كلى غفلت از اين معنى نموده، جز شمردن سال سن خود را كه يك سال بر آن افزود، حساب ديگرى سرمان نمى‌شود و گويا حساب اين را هم نكنيم كه يك سال از مدت حيات ما كاسته شد!