▫️روایتی از سردار حاج کمیل کهنسال از روزهای سخت کربلای پنج و سردار شهید حاج حسین بصیر
▪️ عملیات کربلای پنج کانال پرورش ماهی اغلب نيروهاي ما شهيد و يا مجروح شده و دشمن هم شروع به پيشروي كرد. مقاومت بسيار سخت شد و هيچ اميدي براي حفظ آن منطقه و حتي زنده ماندن نداشتيم. من يكباره صداي دلنشين و گرم حاج بصير را از آن سوي بي سيم شنيدم كه مي گفت:فلاني من دارم ميام. وقتي صداي حاجي را شنيدم چنان روحيه گرفتم كه فراموش كردم از ايشان سؤال كنم با چند تا نيرو مي آيد؟
▪️به محض شنيدن صداي حاجي قوت گرفتم و ناخودآگاه با صداي بلند به بچه ها گفتم:حاج بصير داره مي ياد.بچه ها خوشحال شدند.مدتي نگذشت كه حاجي از راه رسيد اما نيروي زيادي همراهش نبود.جنگ به نبرد نارنجك تبديل شده بود. من سريع منطقه را براي حاجي توجيه كردم و حاج بصير وقتي در جريان اوضاع قرارگرفت رو به نيروها كرد وگفت:به نام مقدس ۵تن آل عبا(ع) ۵ نيرو مي خواهم.
▪️هنوز حرف حاجي به پايان نرسيده بود كه پنج تا از بچه ها از جمع نيروهايي كه با ما بودند، پشت سر حاجي كه ذكر مقدس يا فاطمه زهرا(س) بر لبش جاري بود نيم خيز از داخل كانال رو به سوي دشمن حركت كردند. ۱۵دقيقه نگذشته بود كه حاجي به همراه آن ۵ نفر، بخشي از خط سمت راست ما، كه به اشغال دشمن درآمده بود را تصرف و بعد از مدتي كل خطي كه ما از دست داده بوديم را مجدد پس گرفتن و ۲۳تن از نيروهاي دشمن را به اسارت درآورده و فریاد الله اکبر بچه ها طنین انداز شد.
🚩همسنگر
مرکز اطلاع رسانی امور ایثارگران وزارت نیرو
┏━━━━━━━━━━━━━━ ☫ ┓
https://news.sajoon.ir/
https://eitaa.com/sajoon_ir
┗🕊━━━━━━━━━━━━━━┛