🌹 سایه۲ ظهر بود. مادر و عماد کوچولو از مدرسه خارج شدند . آفتاب تیز و تندی می تابید . مادر گفت: برویم سمت سایه و دست عماد کوچولو را گرفت . عماد کوچولو دست مادر را رها کرد پیچید جلوی پای مادر و گفت: اینجا سایه هست سایه ی خودت. @salam1404