◻روزی شیخ جعفر کاشف الغطا مَبلغی بین فقرای اصفهان تقسیم و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیب بودند، فقیر بی‌ادبی آمد مقابل امام جماعت رسید و گفت: ای شیخ! به من پول بده. شیخ جعفر فرمود: قدری دیر آمدی، متأسفانه چیزی باقی نمانده است. آن فقیر بی‌ادب با کمال جسارت به صورت ایشان آب دهان انداخت. ایشان نه تنها هیچ گونه عکس العمل خشونت آمیزی از خود نشان نداد، بلکه برخاست و در حالیکه دامن خود را گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران گردش می‌کرد و می‌گفت: هر کس ریش شیخ را دوست دارد، به این فقیر کمک کند. مردم که ناظر این صحنه بودند، اطاعت نموده و دامن شیخ را پر پول کردند. سپس همه‌ی پول ها را آورد و به آن فقیر تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد. 🔸️🔻🔸️ 📚 منبع درس‌هایی از زندگی و سیره‌ی علما(۱۳۸۰) 🔷🔸💠🔸🔷 راه های ارتباطی در پیام رسان‌ها: 📲 Instageram: @salamat_manavi 📲 Eitaa: https://eitaa.com/Salamat_Manavi