صدای تعدادی از منافقین ازسمت دشمن
شنیده میشد که بچه ها رو تحریک میکرد
به تسلیم شدن . پنج روز زیر آفتاب داغ
وسوزان فکه، بی آب و غذا، آتش دشمن شدید ...
عطشان ،
زخمی ،
خونی ،
بی رمق ،
بی مهمات ،
یکی ازنوجوان ها گفت : ما می مانیم وتا
آخرین قطره خون مان مقاومت میکنیم.
با تمام وجود جنگیدند . حتی تعدادی
اسیر هم گرفتند. فقط مقدار آب و غذا
اندک بود که
#آقا_ابراهیم به مساوات
بین اسرا و مجروحین تقسیم کرد
برخی اعتراض کردند:
ابراهیم گفت: «اینها مهمان ما هستند وما
ایرانی ها به شیوه مولا علی(ع) بامرام
ومنش حیدری رفتار میکنیم.»