مهدی توی وصیت نامه اش نوشته بود: رسیدن به سن سال برایم ننگ است. آخرین بار که از سوریه برگشت با هم رفتیم مشهد. بعد از زیارت دیدم مهدی کنار سقاخونه ایستاده میخنده...ازش پرسیدم چیه مادر چرا می خندی؟؟؟ گفت مادر، امضای رو امروز از امام رضا علیه السلام گرفتم. بهش گفتم اگه تو بشی من دیگه کسی رو ندارم. مهدی دستش رو به آسمون کرد و گفت مادر هست...