🔸تلافی 💥حرصم را در آورده بود . می خواستم هر طور شده تلافی کنم. دنبال موقعیت می گشتم که اعصابش را به هم بریزم. البته بعید می دانستم که او اعصابش به هم بریزد اینقدر که بی خیال و بی توجه به حرفهایم است. بالاخره موقعیش پیش آمد. دوستش زنگ زد و بلافاصه حاضر شدکه از خانه بیرون برود. البته به من نگفت که برای چه می رود اما بعد از آن تماس تلفنی بود که خواندن روزنامه را رها کرد و بست. آن را کنارش روی مبل گذاشت. از جا بلند شد. 🔻تند تند اقلامی را نوشتم که بخرد. سعی کردم چیزهایی را بنویسم که مجبور شود از این مغازه به آن مغازه برود. البته واقعا هم نیاز داشتیم و یخچال و کمدها نیمه خالی بود. می شد حالا امشب یک سری اش را ننویسم اما این کار را نکردم. همه را نوشتم. موقع رفتن به سمتش دراز کردم و گفتم: قربون دستت این ها رو هم بگیر. می دونم که خیلی خوبی و دست خالی برنمی گردی. ممنونم. و اصلا به روی خودم نیاوردم که ساعت 8 شب است و ناسلامتی با کسی قرار دارد. 🔹ساعت ده شب برگشت. سرخوش از این که تحت فشار گذاشته بودمش، خریدهایش را داخل یخچال گذاشتم. او هم چیزی نگفت اما حالم خوب نبود. شاد نبودم. فکر می کردم تلافی که بکنم خوشحال بشوم اما حالا که خستگی مفرطش را می دیدم، دلم برایش می سوخت. با خودم عهد بستم که هر چیزی هم که شد، او را تحت فشار نگذارم. ☘️"زن باید ضرورت های مرد را درک کند و بر او فشار روحی و اخلافی وارد نسازد. کاری نکند که او در امر زندگی مستاصل شود. "🍀 📚 مطلع عشق، بیانات مقام معظم رهبری به زوج های جوان، ص 99 @salamfereshte