# من_زنده_ام
قسمت۲۶۸
اگرنه شما را به همان زندان بر می گردانند.اما پاسخ ما فقط سکوت بود و سکوت.صبح روز بعد که روز نوزدهم اعتصاب غذایمان بود تعدادی خبرنگار با دوربین و ضبط و بساط آمدند و گفتند:
شما می خواستید با خانواده هایتان در ارتباط باشید و خانواده هایتان را مطلع کنید. حالا می خواهیم با شما مصاحبه کنیم تا خانواده هایتان از نگرانی خارج شودند فقط در مصاحبه تاریخ اسارت را همین امروز اعلام کنید و روی گذشته ها ضربدر بکشید و گذشته ها را فراموش کنید مهم الان است که شما اینجا هستید
گفتیم: نه ما فقط با صلیب سرخ صحبت می کنیم تا توسط آنها ثبت نام شویم، تنها آنها می توانند خانواده های ما را مطلع کنند.
خبرنگار ها هم بساط خود را جمع کردند و رفتند.سرم ها را از دست هایمان جدا کردند و ملحفه هایی را که تمیز بود دوباره عوض کردند و اصرار داشتند که لباس هایمان را که شبیه لباس گداهای سامرا شده بود با لباس های بیمارستان عوض کنیم. روی همه ی وسایل تخت و پاتختی و همه چیز برچسب اموال بیمارستان الرشید خورده بود. لبخندهای زورکی و محبت های افراطی شان نشان از یک خبر جدید داشت. گفتند هر چهارنفر در یک اتاق بنشینید. من و فاطمه را به اتاق حلیمه و مریم که در اصلی اتاق به آن باز می شد بردند. آنقدر سرم غذایی زده بودند که زیر پوست هایمان آب جمع شده بود. به چهره های همدیگر نگاه می کردیم، مثل این بود که تازه متولد شده ایم و یکدیگر را پیدا کرده ایم. چند لحظه بعد دو تا دکتر عراقی و چهارنفراز افسران عالی رتبه ی عراقی...
ادامه دارد...
@salare_zeinab_talesh@salare_zeinab_talesh@salare_zeinab_talesh
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷