🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊 🕊🌷🕊 🌷 🕊 افسر عراقی بسیار خشن بود. می گفت: «هیچ کس با ایرانی ها حرف نزند. از ظرف آب ایرانی ها آب نخورد.» هر بار برای تفحص می رفتیم به ما می خندید و مسخره می کرد. از حضرت زهرا (س) یاری خواستیم تا مشکل ما حل شود. هر بار در هوای گرم و سوزان منطقه شلمچه مشغول کار بودیم. وقتی پیکر شهید پیدا می شد بوی عطر عجیبی فضا را پر می کرد. مشغول خارج کردن شهید بودیم که استخوان های شهید فضا را معطر کرده بود. کم کم حال درونی افسر عراقی تغییر کرد. روز بعد شهیدی پیدا کردیم که در حالت سجده رو به قبله شهید شده بود. پیشانی بند یا زهرا (س) هنوز سالم بر پیشانی او نقش بسته بود. افسری عراقی التماس می کرد و سربند یا زهرا (س) را امانت می خواست. می گفت: «در خانه مریض دارم. برای تبرک می برم و برمی گردانم.» از آن روز او انسان دیگری شد. ما را کمک می کرد. سر سفره کنار ما می نشست. همه اینها از برکت سربند یا زهرا (س) بود. شادی روح امام و شهدا صلوات🌷 ✅کانال را به بهترین دوستان و همکاران خود معرفی کنید💐 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @salehanolmahdi_rey