بسم الله
#حدیث
🔸
اعجازی از مؤمن به محمد وآل محمد (علیهم السلام)
✅
اعجاز صبر و ایمان سلمان فارسی، الگویی برای صبر و ایمان امروز شیعیان بخصوص در ایران و ملتِ سلمان
🌐
https://hadith.inoor.ir/hadith/232100
▫️
١
🔸[تفسير الإمام عليه السلام]، قال أَبُومُحَمَّدٍ العسکری (علیه السلام):
🔻 إِنَّ سلمانَ الفَارِسِيَّ (رحمة الله علیه) مَرَّ بِقَومٍ مِنَ اليَهُودِ فَسَأَلُوهُ أَن يَجلِسَ إِلَيهِم وَ يُحَدِّثَهُم بِمَا سَمِعَ مِن مُحَمَّدٍ فی يَومِهِ هَذَا...
🔸امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: سلمان فارسی (رحمه الله علیه) از کنار قومی از یهود عبور کرد. آن قوم از او خواستند که کنار آنها بنشیند و آنچه را که از محمد (صلّی الله علیه و آله) در آن روز شنیده است به آنها بگوید. پس سلمان به خاطر اشتیاقی که برای اسلام آوردن آنها داشت کنار آنها نشست و گفت:
از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) شنیدم که میفرمود: خداوند عزّوجلّ میفرماید: ای بندگان من! آیا چنین نیست کسی که خواستههای بزرگی از شما میخواهد، شما حاجات او را بر نمی آورید مگر کسی را که محبوب ترین مردم پیش شماست به عنوان شفیع قرار میدهد و شما به خاطر آن شفیع خواستههای او را بر آورده میکنید؟ اکنون آگاه باشید و بدانید که محبوب ترین خلق و برترین آنها نزد من محمد و برادر او علی و امامان پس از او هستند. اینان واسطههای مردم نزد من هستند. بدانید هر کسی حاجتی دارد و طالب نفعی است و یا آنکه دچار حادثه ای بس صعب و زیان بار گشته و رفع آن را میخواهد باید مرا به محمد و خاندان پاکش بخواند تا به بهترین وجه حاجات او را برآورم، خیلی بهتر از کسی که عزیزترین مخلوقات نزد وی را شفیع قرار میدهید.
آن قوم یهود در حالی که سلمان را مسخره میکردند به او گفتند: ای اباعبدالله! چرا به آنها متوسل نمی شوی و به خدا پیشنهاد نمی دهی که تو را ثروتمندترین فرد مدینه گرداند؟
سلمان گفت: من از خدا به واسطه آنها چیز بزرگتر و پر سودتر از همه مال دنیا خواسته ام. خواسته من این است که به من زبانی عطا کند که پیوسته ثناگو و تمجید کننده او باشد و قلبی بدهد که شکر کننده نعمتها و صبر کننده بر مصیبتهای سخت باشد. خداوند عزّوجلّ به خواسته من اجابت گفته است و آن از پادشاهی سراسر دنیا و صدهزار هزار بار از نعمتهای آن برتر است.
آنها شروع به مسخره کردن او نمودند و گفتند: ای سلمان! تو ادعای جایگاهی عظیم و بلند کرده ای. لازم است تو را در این ادعا بیازماییم. اولین امتحان ما آن است که بر میخیزیم و تازیانههای خود را بر تو میزنیم. پس از پروردگار خود بخواه که دست ما را از زدن تو بازدارد. سلمان شروع به گفتن این دعا کرد: «خداوندا! مرا بر بلا صابر گردان»
آنها او را با تازیانههای خود میزدند تا اینکه خسته شدند. سلمان جز آن دعا سخنی نمی گفت. چون وامانده شدند گفتند: ما گمان نمی کردیم که با چنین عذاب شدیدی که ما بر تو وارد کردیم روحی در بدنی بماند. چرا از پروردگار خود نمیخواهی که ما را از زدن تو بازدارد؟
سلمان گفت: زیرا این خواسته خلاف صبر است بلکه به مهلتی که خداوند متعال به شما داده راضی شدم و از او خواستم که بر این بلا به من شکیبایی دهد.
چون ساعتی استراحت کردند باز با تازیانهها برخاستند و گفتند: این بار آن قدر به تو تازیانه خواهیم زد که جانت از بدنت بیرون آید یا به محمد کافر شوی.
سلمان گفت: هرگز چنین نخواهم کرد. به درستی که خداوند بر رسول خود این آیه را نازل کرد: «الذین یؤمنون بالغیب» (بقره، ۳)، {کسانی که به غیب ایمان میآورند.}؛ پس برای آنکه در زمره آن جماعتی که حق تعالی در این آیه مدح ایشان کرده وارد شوم صبر کردن بر سختیهایی که شما میفرستید بر من آسان است.
آن یهودیان دوباره شروع به تازیانه زدن کردند تا اینکه خسته شدند و نشستند و گفتند: ای سلمان! اگر به خاطر ایمانی که به محمد آورده ای نزد خداوند حق تعالی قدر و منزلت داشتی هر آینه دعای تو را مستجاب میگردانید و ما را از زدن تو باز میداشت.
سلمان گفت: شما چقدر جاهلید؟ اگر خلاف آنچه از او خواستهام بکند چگونه دعای مرا استجابت کرده است. من از او صبر طلبیدم پس دعای مرا استجابت کرد و به من صبر کرامت فرمود. من از او نخواستم که شما را از زدن من باز دارد و آنگونه که شما گمان میکنید او خلاف دعای مرا استجابت نکرده است.
پس باز مرتبه سوم برخاستند و شروع به زدن تازیانه کردند و سلمان افزون بر این دعا، جمله ای نمی گفت: «خداوندا! بر بلاهایی که در محبت برگزیده و دوست تو محمد به من میرسد مرا شکیبا گردان»
آن کافران گفتند: ای سلمان وای بر تو! آیا محمد به تو اجازه نداده است از روی تقیه به دشمنانت کفری را که خلاف اعتقاد توست بگویی؟ چرا آنچه که تو را به آن مجبور میکنیم از روی تقیه نمی گویی؟
👇