توی ماشین نشسته بودیم و دراه مأموریت به جنوب کشور، معمولا از هر دری صحبت به میان می آمد.
به محض اینکه بوی غیبت از حرف کسی می آمد، محمود به صورت ناگهانی می پرید وسط حرف ها و طوری که انگار اتفاق خطرناکی در حال وقوع باشد می گفت: آقایان یک لحظه ساکت!.
بعد که همه ساکت می شدند تا ببینند موضوع چیست و چه اتفاقی قرار است بیفتد، می خندید و با لهجه شیرین ساروی اش می گفت :
یه تا
#صلوات برسونین! همه
#صلوات می فرستاند و غیبتی صورت نمی گرفت.
✍🏻 راوی : علی اکبر اعظمی همکار شهید مدافع حرم محمود رادمهر
📕 شهید عزیز صفحه ٩٣
🇮🇷 شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
💥💥کانال اختصاصی صلوات را دنبال کنید :
@sallavat