#ضد_جاسوسی 13
#قرآن
#حدیث
#فقه_الحکومه
🔅🔅🔅
📝13-در بحار الانوار آمده : « و گفت درباره سخن خدای متعال « دشمنان من و خودتان را دوست و سرپرست نگیرید » آیه درباره حاطب پسر ابی تلعه نازل شده و جریان این بود که ساره بنده ابی عمرو پسر صیفی پسر هشام دو سال بعد از بدر از مکه به مدینه نزد رسول خدا آمد ؛ رسول خد به ایشان فرمود: مسلمان آمدی گفت: نه فرمود: مهاجر آمده¬ای گفت : نه فرمود: پس برای چه آمده¬ای ؟ گفت : شما ریشه و خانواده و آقای مایید و سرورانمان رفتند و من بسیار نیازمند شدم نزد شما آمدم تا مرا عطاکنید و بپوشانید و کمکم کنید فرمود : با تو و جوانان مکه چه کنیم ؟ آن زن خواننده و نوحه گر بود .گفت : کسی از من بعد از واقعه بدر خواسته ای نداشته ، پس رسول خدا بنی عبدالمطلب را برای او برانگیخت و آنها او را پوشاندند و او را کمک کردند و پولی به او دادند .
رسول خدا برای فتح مکه آماده می¬شد که حاطب پسر ابی بلتعه نزد آن زن آمد و نوشته¬ای برای اهل مکه به او داد و به او ده درهم از ابن عباس و ده درهم از مقاتل داد و عبایی به او پوشاند تا نوشته را به اهل مکه برساند و در نامه نوشت : از حاطب پسر ابی بلتعه به اهل مکه ؛ رسول خدا قصد شما را دارد پس اسلحه خود را بگیرید. پس ساره خارج شد و جبرئیل نازل شد و به پیامبر از کارشان خبر داد پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله علی ، عمار ، عمر ، زبير طلحه و مقداد پسر اسود و ابامرثد را مأمور كرد و همه آنها اسب داشتند ، به آنها فرمود : برويد تا به آبادى خاخ برسيد. در آن جا زنى كجاوه نشين مى بينيد كه با خود نامه اى دارد. آن نامه را از او بگيريد. پس خارج شدند تا در آن مکانی که رسول خدا به آنها گفته بود او را یافتند . به او گفتند : نامه کجاست پس قسم خورد نامه ای نامه ای همراه ندارد پس از او فاصله گرفتند و اسبابش را گشتند و نوشته ای با او نیافتند . پس تصمیم به بازگشت گرفتند علی ع فرمود دروغ نگفتیم و دورغ گفته نشده و شمشیرش را کشید و گفت نامه را در می¬آوری وگرنه گردنت را می¬زنم وقتی جدیت را دید نامه را از لا به لاى گيسوانش که بین موهایش پیچانده بود بيرون آورد .
▫️با نامه نزد پیامبر بازگشتند پس به نزد حاطب فرستاد و او نزد پیامبر آمد. پيامبر به حاطب فرمود : آیا نامه را میشناسی ؟! گفت :بله فرمود : چه چیز تو را به کاری که انجام دادی واداشت . گفت : اى پيامبر خدا! به خدا من از وقتی مسلمان شدم کافر نگشته ام و از وقتی با شما همراه شده ام خیانت نکرده ام و از وقتی از آنها جدا شده ام آنها را اجابت نکرده ام اما کسی از مهاجرین نیست مگر اینکه فردی در مکه دارد که او از خانواده اش پیش آنها محافظت کند و من نزد آنها غریب بودم و خانواده ام در معرض آنها بود پس من برای خانواده ام ترسیدم و خواستم نزد آنها امتیازی داشته باشم و می¬دانستم خداوند عذابش را بر آنها نازل کرده و نامه من آنها را از چیزی بی نیاز نمی¬کند . رسول خدا او را تصدیق کرد و عذرش را پذیرفت اما عمر پسر خطاب بلند شد و گفت رسول خدا مرا رها کنید گردن این منافق را بزنم رسول خدا فرمود ای عمر تو چه می¬دانی شاید خداوند بر اهل بدر نگاه کرده و آنها را بخشیده و به آنها گفته هر کار می¬خواهید بکنید که همانا من شما را بخشیدم .
🔆اجتهاد روشمند
🔆
@salmanraoofi