🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
#خوندلی_که_لعل_شد؛
کتاب خاطرات رهبر انقلاب
حضرت آیتالله العظمی خامنهای(مدّظلّهالعالی)
قسمت قبل؛
https://eitaa.com/salonemotalee/14033
◀️ قسمت شصتوچهارم؛
📒
فصل دهم: فرش پوسیده ۳.
🔶🔸
خیال میکردم خانهات با اثاث است
این رهایی از قید و بند زوائد زندگی بیشترین تاثیر را در زندگی من داشته است
همین زوائد بیرون از حد ضرورت است که انسان را به بردگی میکشاند و شاعر به حق گفته است که:
و قد دَقَّت و رَقَّت و استَرَقَّت
فُضُولُ العیشِ اَعناقَ الرِّجالِ
بد نیست برایتان بگویم که آقای ربانی املشی که با من دوستی صمیمی داشت و دو سال هم مباحثه من در دروس در حوزه علمیه قم بود؛ تابستان یکی از سالها به مشهد آمد
من در آن هنگام ساکن مشهد بودم و خانه داشتم اما در آن تابستان خانه را چند هفته ترک کردم و در یک نقطه ییلاقی نزدیک شهر اقامت گزیدم
زندگی در ییلاقات مشهد ساده و کم خرج بود
طلاب علوم دینی میتوانستند در تعطیلات تابستانی خود در خانهها یا در اتاقهای آن ییلاقات با هزینهای پایین که شاید از هزینه زندگی در مشهد کمتر بود اقامت کنند
به آقای ربانی گفتم شما میتوانید در خانه من باشید که در طی هفته به جز دو روز خالی است
این دو روز را به جلساتی برای جوانانی که از نقاط مختلف ایران میآمدند اختصاص داده بودم
از نماز صبح تا ظهر خانه از آنها پر میشد
کلید خانه را به او سپردم و رفتم
چند روز بعد که مرا دید پس از تشکر گفت:
"گمان میکردم خانه شما با اثاثیه است! نمیدانستم اساس خانه را تخلیه کردهاید و به لیلاق بردهاید.
اگر این را میدانستم به هتل میرفتم"
او با لحنی حاکی از رابطه صمیمی میان من و خودش مفصلاً از نواقص و کمبودهای اثاثیه خانه گلایه کرد
مطلب را دریافتم و به او گفتم:
"من از خانه جز چند پتو، تعداد کمی بشقاب و یک کاسه و چند قاشق چیزی بر نداشتم."
با شگفتی و حیرت به من نگاه کرد و گفت:
"راست میگویید؟!"
گفتم:
"بله! اینها چیزهایی است که من دارم و اثاثیه ما همه همین است که اکنون در خانه میبینید! من بیش از این اثاثیهای ندارم."
چهره ایشان در هم رفت
سری تکان داد و با یک شگفتی آمیخته با تاسف از گلایه خویش جمله دلسوزانهای گفت که همواره آن را به یاد دارم
🔶🔸
فرشی ارزانتر از گلیم
یک نمونه دیگر از زندگی و معیشتمان را در رابطه با فرش خانه نقل میکنم؛
خانه ما طبق معمول اغلب خانههای ایرانی با قالی مفروش بود اما دیدم این قالیها هم جزو زوائد است و لذا آنها را فروختم
تنها دو قالی در اتاق مهمانهای همسرم باقی گذاشتم
به خود گفتم این دو قالی به جای قالیهایی باشد که در جهیزیه همسرم بوده است
وقتی تصمیم به فروش قالیها گرفتم موضوع را از خانواده همسرم پنهان کردم
برادرها و و داییهای او تاجر فرش بودند
میدانستم که آنها نمیگذارند من این کار را بکنم
یکی از برادران را که اکنون هم در مشهد است (حاجی صفاریان) دعوت کردم و به او گفتم:
"این تعداد قالی را ببر و بفروش و برای ما به جای آنها چند زیرانداز بخر!"
زیرانداز در ایران ارزان قیمت و کمحجم است
گفت: "به چشم!"
رفت و زیراندازها را آورد
سه اتاق را فرش کرد و تعداد زیادی از آنها هم اضافی ماند
شاید زیراندازهایی که در سه اتاق پهن کردیم از نُه قطعه تجاوز نمیکرد
تعداد ۱۴-۱۵ قطعه آنها باقی ماند
به یکی از شاگردانم -شهید کامیاب- گفتم:
"در اتومبیل حاجی صفاریان بنشین و این زیراندازها را بین طلبههایمان تقسیم کن. به هر طلبه بر حسب نیازش یکی دو زیرانداز بده."
او این کار را کرد و شاید هنوز هم این زیر اندازها در خانه برخی از آن برادران موجود باشد
🔗 ادامه دارد ...
قسمت بعد؛
https://eitaa.com/salonemotalee/14242
🔸🌺🔸--------------
📚"سالن مطالعه" با کلی رمان، داستان، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee