🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت چهل و هفتم 🇮🇷
قسمت قبل:
https://eitaa.com/salonemotalee/179
✒هفته اول با همان یک لنگه دمپاییام و یک نصف آجر راه میرفتم. حامد بهم تذکر داد و گفت: آجر در اردوگاه ممنوع است. دیگر حق نداشتم از ان استفاده کنم. اسرایی که بیگاری رفتند، مشکلم را حل کردند. حسین جعفری یک کفِ کفش بلااستفاده برایم آورد. نمیخواستم برای رفتن به توالت، بچهها زیر بغلم را بگیرند. یک لنگه دمپایی خودم و کف کفشی که حسین برایم آورد، کفشهای دستم شد.با استفاده از آنها به صورت نشسته رفت و آمد میکردم .توالت که میرفتم، دست هایم نجس میشد. بیرون که میآمدم بچهها از سهمیه آبشان روی دستم میریختند. بچهها اصرار داشتند برای جابهجا شدن، کولم کنند، قبول نمیکردم.
بعد از چند روز عصایم را برایم آوردند. ظاهرا دکتر موید که خودش مثل من یک پایش مصنوعی بود سفارش مرا کرده بود.
امروز یکشنبه دوم بهمن ۱۳۶۷، قبل از ظهر سعد دستور داد آماده جابهجایی شویم. بار و بندیلمان را برداشتیم و آماده شدیم. دار و ندارم یک کیسه انفرادی، یک لیوان حلبی و یک دشداشه عربی بود.
ما را به سولهها بردند. اطراف سوله را سیمهای خاردار حلقوی، برجکهای دیدهبانی و چند زره پوش احاطه کرده بود. زندگی در سوله با زندگی در کمپ ملحق متفاوت بود. در هر سوله بیش از هزار اسیر کنار هم زندگی میکردند.
از دیدن اسیر نُه سالهای تعجب کردم. فکر میکردم یکی از نگهبانها فرزندش را با خودش به اردوگاه آورده. میگفتند: «این بچه نُه ساله اسیر شده.»
کنجکاو شدم.کم سن و سالترین اسیر اردوگاه بود.امیر نام داشت. اهل یکی از روستاهای مرزی ایلام بود. با برادرش ابراهیم اسیر شده بود.
آخرهای شب، رفتم پیشش. جریان اسارتش را تعریف کرد. عراقیها غافلگریشان کرده بودند. ابراهیم، برادر بزرگ از عراقیها خواهش کرده بود، گوسفندانشان را ببرند ولی اسیرشان نکنند. عراقیها قبول نکرده بودند. ابراهیم از عراقیها خواسته بود خودش را ببرند ولی با امیر کاری نداشته باشند. تلاش ابراهیم برای قانع کردن عراقیها بیفایده بود!
امیر را درک میکردم. گوشهگیر شده بود. سعی کردم به زندگی و آزادی امیدوارش کنم. امشب، دلتنگ خانوادهاش بود. ابراهیم و امیر برادرزادههای عمو ابراهیم بودند.
عمو ابراهیم پیرمرد هفتاد ساله ایلامی از امیر مواظبت میکرد. او پیرترین اسیر سوله بود. عمو ابراهیم در جستوجوی برادرزادههایش امیر و ابراهیم به خط مقدم آمده بود. نزدیک مرز، عراقیها او را هم اسیر کرده بودند!
امروز بیست و دوم بهمن ۱۳۶۷، دهمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی است.در این روزها حساسیتها و مراقبتهای شدیدی از سوی نگهبانها اعمال میشد.
◀️ ادامه دارد . . .
قسمت بعد:
https://eitaa.com/salonemotalee/181