🍃🌸🇮🇷🌸🍃
مرحوم آیه الله احمد سیبویه ۲۰سال امام جماعت حرم حضرت ابالفضل علیهالسلام بود.
حالات وخصائص عجیبی داشت
در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخواند وگریه میکرد
موقع روضه میآمد لابلای جمعیت
میگشت گریهکنها رو شکار میکرد
یعنی میرفت زانوبهزانوش براش روضه میخواند
بدون میکروفن صدای رسائی داشت.
یه روز توی قم بود
اومد توی محراب زانو به زانوی آیهالله بهجت شد.
وسط روضه یاد جوانی کرد گفت:
شیخ محمدتقی! یادته جوانی شبهای محرم بینالحرمین تا صبح دوتائی میخواندیم و سینه میزدیم؟
این عارف فرزانه میگفت:
شیخ حسین سامرائی بمن گفت:
شبی در سرداب سامرا تنهائی گرم اشک و روضه زینب کبری علیهاالسلام بودم
ناگهان متوجه شدم آقائی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم
او با زمزمههای من سخت گریه میکرد
مقداری بعد از روضه که گذشت فرمود:
شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدا را به عمه جانم زینب قسم بدهند و برای فرجم دعا کنند
سپس من توانی در خود احساس کردم
برگشتم
ولی دیگرکسی را ندیدم.
روحش شاد
🔸🌺🔸--------------
@salonemotalee