🏴🏴 مبارزه امام
امام، دشمن را به مبارزه طلبید؛ پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شده دشمن را که به او نزدیک میشد، از تیغ میگذراند، و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند.
(تا اینکه) مالک بن نسیر بدی کندی مقابلش آمد و شمشیرش را بر سر او فرود آورد، به طوری که شمشیر، جبّه کلاهدار امام را پاره کرد و به سر وی رسید و سر امام را زخمی کرد، به گونهای که کلاه پر از خون شد.
حسین (علیهالسّلام) به او گفت:
"(امیدوارم) با این دست هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند."
(خوارزمی میافزاید: وقتی امام آن کلاه را کنار انداخت و عمامه بر سر بست، آن مرد کندی آمد و کلاه را برداشت. بعد از اتمام جنگ، وقتی کلاه را به خانه برد و به همسرش داد تا خونهای آن را بشوید، همسرش به او گفت:
"آیا کلاه پسر دختر پیامبر را گرفته و به خانه من آوردی؟ از نزد من خارج شو، خداوند قبر تو را پر از آتش کند."
دوستان او نقل میکنند. دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بدحالی به سر میبرد تا مرد.)
▪️سپس حسین (علیهالسّلام)، جبه کلاهدار را (که از خز بود) کناری انداخت و کلاهی پوشید و عمامهای روی آن بست؛ این در حالی بود که خسته و ناتوان شده بود.
🏴🏴 تشر امام به لشکر سعد
حسین (علیهالسّلام) پس از بستن عمامه، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و کسی را ندید؛ سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت:
"خدایا، تو میبینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه میکنند."
▪️شمر بن ذی الجوشن با گروهی جلو آمد و امام با آنها جنگید و آنها بین حضرت و خیمهگاه حایل شدند، و به سوی خیمههای امام رفتند و تصمیم داشتند که به خیمهها حمله کنند؛
حسین بر سر آنان فریاد کشید: ویحکم یا شیعة آل ابی سفیان، ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد، فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه وارجعوا الی احسابکم ان کنتم عرباً کما تزعمون؛
(طبری، سخنان امام را به این صورت نقل کرده است. ویلکم؛ ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون یوم المعاد فکونوا فی امر دنیا کم احراراً ذوی احساب، امنعوا رحلی واهلی من طغاکم وجهالکم: «وای برشما، اگر دین ندارید و از رستاخیز نمیترسید، پس (حداقل) در کار دنیانان آزاده و باشرف باشید و افراد سرکشی و نادان خود را از حمله به خیام و اهل بیت من بازدارید».)
وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان، اگر دین ندارید و از رستاخیز نمیترسید، پس (حداقل) در کار دنیاتان آزاده باشید، و به شرف عربی (و ارزشهای) خود برگردید، چنانچه بنابر گمان خود، از عرب هستید. گر شما را به جهان مکتب و آیینی نیست لااقل مردمی آزاده به دنیا باشید.
▪️شمر صدا کرد:
"ای حسین، چه میگویی؟"
امام فرمود:
"این من هستم که با شما میجنگم و شما با من میجنگید؛ زنان را گناهی نیست. تا من زندهام، سرکشان و طغیانگران و جاهلان خود را از تعرض به خانوادهام بازدارید."
شمر گفت:
«ای پسر فاطمه، این سخن تو راست است و پذیرفتم»
سپس خطاب به یارانش فریاد زد:
"از حریم خانواده این مرد دور شوید و سراغ خودش بروید. به جانم سوگند که او هماورد بزرگواری است."