شعر                  مائيم و رخ يار دل آرام و دگر هيچ ما راست همين حاصل ايام و دگر هيچ اي زاهد بيچاره كه داري هوس حور اي واي تو و آن هوس خام و دگر هيچ خواهي كه زني گام به اميد وصالش بايد گذري اولاً از كام و دگر هيچ ازخدمت نفست ببُر ايدوست كه اين دون گرگي است كه هرگز نشود رام و دگر هيچ يارب چه توان گفت مر اين مرده دلان را كاينها كه شما راست بود دام و دگر هيچ خواهي گذرد صيت تو از مشرق و مغرب مي باش يكي بنده گمنام و دگر هيچ از پرتو جام و رخ ساقي به سحرها « نجم» است فروزان به بروبام و دگر هيچ ✍علامه حسن زاده آملی ره ____ ✅شرح کتب علامه حسن زاده آملی ره @samad100011 https://eitaa.com/joinchat/3273981962C171d4d16f3