در زمان لقمان حکیم مردی که ادعا کرد که حکمتش از لقمان بالاتر است، شهرتش در شهر پیچید.
تا جایی که نزد مردم جایگاهی پیدا کرد.
تا اینکه روزی لقمان را برای مبارزه خواند.
مقرر شد تا هر یک دارویی بسازند، برای مرگ حریف
لقمان پذیرفت که بعنوان اولین نفر، داروی آن مرد را بخورد. اگر مُرد آن مرد در حکمت و دانش بالاتر از لقمان است. اگر نه... آن مرد باید داروی لقمان را بخورد.
مرد داروی مرگآور را به لقمان داد و او سر کشید. به خانه رفت و مادرش را خبر کرد.
مادر دانای لقمان حوض را پر از شیر کرد و لقمان را در آن قرار داد و او را وادار به استفراغ کرد.
و اینگونه لقمان از مرگ نجات پیدا کرد.
اینبار نوبت لقمان بود که دارویی بسازد.
لقمان شروع به کوبیدن دارویی در هاون کرد.
خبرش در شهر پیچید.
آن مرد شبها دور از چشم همه می آمد و پشت دیوار خانه لقمان می ایستاد تا بلکه بفهمد لقمان چه دارویی میسازد.
و هر روز استرس او بیشتر میشد.
روزها می گذشت. آنقدر صدای هاون در مغز مرد تکرار میشد که رنگش تغییر کرد.
هر روز زردتر میشد تا اینکه خودش مُرد.
بله، هاون خالی لقمان بود که آن مرد را کشت.
حالا حکایت پاسخ ایران به تعدی اسراییل، حکایت هاون کوبیدن لقمان است با این تفاوت که داخل هاون رهبر حکیم ایران، خالی نیست.