دو سه سال پیش یه کتاب از خاطرات داش محسن خوندم خیلی بهم چسبید... بعد تصمیمـ گرفتم عکس نوشته‌اش کنم ... بعدم شبی یکی دو صفحه‌شو استوری میکردم. بازخوردشم شکر خدا خیلی خوب بود یعنی اگه یه شب نمیذاشتم چند نفری غر میزدن که چرا ادامشو نمیذاری ... حالا که خود شهید لطف کرد و مارو مهمون مزارش کرد تصمیم گرفتم شبی سه صفحه‌شو اینجاهم بذارم جهت استفاده شما با صفاها....