هدایت شده از کنگره ملی شهدای استان اصفهان
اعترافات مهران اصدقی از منافق در حمام، من و مسعود قربانی، نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته‌شده بود، رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت: شنیده‌ام تو اطلاعات نمی‌دهی، میدانی ما با دشمنان چه طور رفتار می‌کنیم؟ اگر اطلاعات ندهی، تو را می‌پزیم. سپس به من گفت، اتو را بیاور. من اتو را آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو را در حالی‌ که چراغش روشن ‌شده بود و داغ می‌شد، از فاصله بین تکیه‌گاه صندلی و محل نشستن آن، به کمر محسن نزدیک کرد؛ طوری که او احساس می‌کرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمی‌زد، مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد که حرف می‌زنی یا نه؟ که به دنبال این حرف، ناگهان اتو را به کمر محسن میر جلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، سپس از هوش رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود، من خیلی ترسیده بودم، خود مسعود قربانی هم ترسیده بود ولی سعی می‌کرد که خودش را خیلی مسلط به کاری که انجام می‌دهد، نشان دهد. سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت، آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدن پیشه در آن بودند؛ شدم. جواد خطاب به طالب می‌گفت، تو زندگی‌ات و نجاتت دست خودت است؛ یا باید اطلاعات بدهی یا پوستت را می‌کنم.... https://www.google.com/amp/s/www.farsnews.ir/amp/1401050400034 @setareganederakhshan