قرارمان امشب سر راه شیری همان کافه ی پرستاره همان قهوه ی کهکشانی برایت کمی خوشه ی پروین می آورم و یک حلقه ی از زحل عطارد شعر می خواند ناهید می رقصد زمین می ایستد من زانو می زنم تو سرخ می شوی گل می دهی در سیاره ی کوچکم تو آسمان می شوی و من مشتریت مشتری لبخندت مشتری سیاه چاله های چشمانت که هر شب قدر هزار سال نوری در آن گم می شوم ...