قصیده شماره پنج دیوان اشعار پروین 🍀ای کنده سیل فتنه ز بنیادت وی داده باد حادثه بر بادت 🌷در دام روزگار چرا چونان شد پایبند، خاطر آزادت ☘️تنها نه خفتن است و تن آسانی مقصود ز آفرینش و ایجادت 🌻نفس تو گمره است و همی ترسم گمره شوی، چو او کند ارشادت 🍂دل خسرو تن است، چو ویران شد ویرانه‌ای چسان کند آبادت 🌿غافل بزیر گنبد فیروزه بگذشت سال عمر ز هفتادت 🌾بس روزگار رفت به پیروزی با تیرماه و بهمن و خردادت 🍁هر هفته و مهی که به پیش آمد بر پیشباز مرگ فرستادت 🌸داری سفر به پیش و همی بینم بی رهنما و راحله و زادت 🌱کرد آرزو پرستی و خود بینی بیگانه از خدای، چو شدادت ‏🥀تا از جهان سفله نه‌ای فارغ هرگز نخواند اهل خرد رادت 🌼این کور دل عجوزهٔ بی شفقت چون طعمه بهر گرگ اجل زادت 🌺روزیت دوست گشت و شبی دشمن گاهی نژند کرد و گهی شادت 🌻ای بس ره امید که بربستت ای بس در فریب که بگشادت 🌹هستی تو چون کبوتر کی مسکین بازی چنین قوی شده صیادت ⭐️پروین، نهفته دیویت آموزد دیو زمانه، گر شود استادت —————————‏ ‏‏🇮🇷مجموعه‌ی فرهنگی سنگر🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر جنگ نرم🇮🇷 ‏🇮🇷سنگر سردار دلها🇮🇷