شعرفارسی وآذری حرفی ای بانوی اطهر،ازحلالیَّت مگو باعلی،صحبت ازاین شرمندگی دیگر مکن اشک می‌ریزی برایم، بازهم یارم شوی این‌همه خود رافنای غربتِ رهبرمکن لابد ازغسلِ شبانه،هست منظوری ترا صورت و بازوی خود را، مخفی ازهمسرمکن عاقبت بامن نگفتی ازشکستِ بازویت وقتِ غسلت،مبتلا بر ناله‌اَم آخرمکن آیت‌اللهِ علی، آیاتِ تو از هم گسست بیش از این، محروممان از سوره‌ی کوثر مکن تو فقط، یکبار کردی از برای خود دعا این‌همه عجل وفاتی زیر لب یکسر مکن یک دعا بهر علی کن، تا خدا صبرم دهد مرتضی را با عروجِ خویش، بی یاور مکن مجتبای خویش را دریاب،جان فاطمه محرمِ سِرّ خودت را زود، بی مادر مکن هِق هِقَت،این آخرین ساعات زجرم می‌دهد باصدای گریه‌ی خود،با خبر دختر مکن هرسفارش‌ را که از بهر حسینت می‌کنی ازعطش حرفی به پیش دیده‌ی خواهرمکن یا الله نمازآخر ازروی بستر برنمی دارم سرم را آهسته می بندم دوچشمان ترم را تاآن كه پرپر گشتنم راكس نبيند کردم برون گُل های یاس و پرپرم را پوشانده ام رخسار نيلی را،كه شايد حيدر نبيند گوشه ی چشم ترم را چون روبرو گشتند با من غنچه هايم اسماتوخود درياب حال دخترم را هجده ورق از دفتر عمرم تمام است آماده ام بندد شهادت دفترم را كردم وضو ازاشك وهنگام شهادت خواندم دراين بسترنماز آخرم را چيزی نمانده تا نهان ازچشم دشمن پنهان كند در شب علی خاكسترم را ترسم علی از پا بيفتد ای «وفایی» بردوش خود وقتی بگيردپيكرم را یا فاطمه زهرا چشم خود را باز کن ای یار تنهای علی یک نگاهی کن به اشک سرخ سیمای علی حالتی چون محتضر دارم ز پا افتاده ام باز احیا کن علی را ای مسیحای علی کلمینی فاطمه ،جان علی برلب رسید رفته تاب وطاقت از جان توانای علی یاس من گلبرگ رویت را چرا کردی نهان؟ رنگ نیلوفر شده رخسار زهرای علی زینبت یک سو حسینت باحسن در یک طرف از جگر نالند در این شام یلدای علی نیست تسکینی مرا در این فراق سینه سوز غیر غم ناله نمی جوشد ز آوای علی گرکه دود آه من، سر می کشد بر آسمان آتش داغ تو افتاده براعضای علی با کدامین حال ،روی دوش خود گیرم تو را قوتی دیگر نمانده در سراپای علی ای «وفایی» آمده وقت نماز غربتم کو اذان گوی غریبی در مصلای علی سند غربت امیرالمؤمنین ع و فاطمه زهرا کوکب روشن من، ای مه منظومه ی من آه ای دخترک خسته ومظلومه ی من مدتی می گذرد خواب نداری بنشین به روی پای خودت تاب نداری بنشین ازچه بردیده ی من دیده ی خود دوخته ای توچه دیدی به رخ من که چنین سوخته ای گرچه روزمحن من شب یلدای شماست این کبودی سند غربت بابای شماست سعی کن غم به دلت اینهمه غالب نشود دخترم چون توکسی ام مصائب نشود آنقدرداغ ببینی که دلت داغ شود لاله های جگرت زینت هرباغ شود چهره ی غرق به خونی زپدر می بینی آه ازآن لحظه که در تشت جگرمی بینی دل شرر دارد وچشمان ترم می سوزد تا تو را می نگرم من، جگرم می سوزد شدسرشته غم واندوه به آب وگل تو همه فریاد برآرند امان از دل تو گل یاس چمنم، ای گل دردانه ی من گوش کن برسخنم روشنی خانه ی من دل تو چون دل من همدم اندوه وبلاست پیش روی تو عزیزم سفرکرب وبلاست باخبرباش که من پیرهنی دوخته ام پیرهن که چه بگویم، کفنی دوخته ام گرچه دربین مصیبات وبلا تنهایی تودرآن وادی طف نایبة الزهرایی روشنی بخش دلم دل زغمت تاریک است دخترم گریه مکن روز دهم نزدیک است صحبت ازقتلگه وسینه ی افروخته است لب فروبند «وفایی» جگرم سوخته است گدای فاطمه زهرا تمام عالم امکان گدای فاطمه است تمام ارض و سما خاک پای فاطمه است صدای حنجر "لولاک..." می‌زند فریاد که چارگوشهٔ هستی برای فاطمه است دوباره بوی غم فاطمیه می‌آید عزا عزاست در عالم،عزای فاطمه است علی شکسته و با دست بسته می‌گوید خدای یوسف و یونس، خدای فاطمه است ولی بنا شده زهرا خلیل‌ راه شود زمان زمان خروش وفای فاطمه است به گرد شمع علی در طواف می‌سوزد ببین که شعلهٔ آتش منای فاطمه است کجا نوشته به یاس رسول حمله کنند؟ میانهٔ در و دیوار جای فاطمه است دوباره گریه سرودم در آسمان غزل که ذره ذره دلم مبتلای فاطمه است برای چشم غزل توتیا مقدر شد که رزق مرثیه خاک عبای فاطمه است آهای منتظران، سبزه‌زار پشت در است بهار گم‌شده در دست‌های فاطمه است در انتظار ندای بقیة اللهیم حکومت علوی خون‌بهای فاطمه است به یمن بردن نامش ادامه‌ دارد شور که انتهای غزل ابتدای فاطمه است : یه عالمه گریه به روضه بدهکارم تموم هستی و آبروی نوکرها... فدای اسمِ پاک تو کُلّ مادرها... وقتی میاد اسمت قطره قطره می بارم من تو رو بیشتر از مادرم دوسِت دارم نداشته خوب و بد حتی تفاوتی برات.. همیشه مادری کردی برای نوکرات 😭😭 @sangarkhaki99